آتشکده
در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

دبستان و دبيرستان و شبانه روزى ماركار، يزد- ماركار آباد 

با درود به فروهر پاك پشوتن جى دوساباى ماركار

 

Photos: FDemehri, May 2006

 

High School دبيرستان

P1010066.JPG (117474 bytes)

P1010064.JPG (90281 bytes)

P1010062.JPG (109250 bytes)

P1010052.JPG (110477 bytes)

P1010053.JPG (120161 bytes)

Play Ground  

Main Hall Entrance

High School at right

Elem Schhool at left

From dorm to high school  
P1010054.JPG (89308 bytes) P1010067.JPG (110281 bytes) P1010056.JPG (148506 bytes) P1010055.JPG (104792 bytes) P1010058.JPG (96585 bytes)
  Play Ground back of school from dorm Corridor between schools & dorm  
P1010059.JPG (78016 bytes) P1010061.JPG (80995 bytes) P1010060.JPG (87468 bytes) P1010051.JPG (89325 bytes) P1010063.JPG (131763 bytes)
a classroom Main Hall an old classroom door   main drive way

 

Elementary School دبستان

P1010065.JPG (79630 bytes)

       
View from High School        

 

 

Dormitory Rehabilitation Works بازسازى پرورشگاه/خوابگاه ماركار

Managed by Mr. Cyrus Khosravi تحت مديريت مهندس سيروس خسروى

P1010049.JPG (90303 bytes) P1010050.JPG (116147 bytes) P1010070.JPG (89126 bytes) P1010071.JPG (58198 bytes) P1010072.JPG (84128 bytes)

خدايار و همسرش Khodayar & wife, 

service providers

 

Registered as heritage site      
P1010069.JPG (73370 bytes) P1010068.JPG (100394 bytes) P1010075.JPG (98847 bytes) P1010057.JPG (101362 bytes) P1010070.JPG (89126 bytes)
  Back Yard/Farm     view of school from dorm
P1010077.JPG (46896 bytes) P1010078.JPG (72216 bytes) P1010081.JPG (84011 bytes) P1010082.JPG (66782 bytes) P1010083.JPG (68018 bytes)
Inside a basement room View form Back of Dorm Workers    
  P1010076.JPG (68253 bytes) P1010074.JPG (32962 bytes) P1010073.JPG (125162 bytes)  
  basement corridor on the roof of the dorm    

 

با سپاس از اشهن

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple
نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/۳

هجدهم آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود، پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود. تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران و دین زرتشت را در کودکی از پدر و مادر آموخت، همراه با فرزندان  پارسیان دیگر در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت،
زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پس از پایان تحصیلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.

پارسیان که از نابسامانی، فشارهای تعصب مذهبی، بی سوادی و فقر در جامعه زرتشتی آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند و یکی از کسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تا به وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند.

پشوتن جی مارکار دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندنی برای زرتشتیان انجام داد. با ساختن دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306  اولین گام برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و  دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال 1313  با افتتاح  مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت، مارکار با ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهان عموم، خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر و بی بضاعت با همه امکانات، بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها برای زرتشتیان نیست، بلکه هزاران تن از هم‌میهنان غیر زرتشتی ما نیز ازدهش‌های این بزرگوار بهره برده‌اند.

ساخت پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد،  بنگاه ورزشی پشوتن جی دوساباهی مارکاردر بمبئی، اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و خرید و آبادسازی زمین ها در یزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد.

خیر اندیش کسی است که علاوه بر بخشش به مستمندان، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران کمک نماید. اکنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوند که ترک وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً کمک یا احوالپرسی هم ندارند.

پشوتن جی مارکار مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و بررسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش، به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود. چه در سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد. در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز و به دیدار با شاه وقت ایران دعوت شد.

سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست. روانش شاد و بهشت برین جایگاهش باد.

میرزا سروش لهراسب سرپرستی این مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت. پس از چندی طبق یک آیین نامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و موسسات مارکار به انجمن زرتشتیان تهران واگذار می شود. این آیین نامه با امضای سروش لهراسب و به تاریخ 27 آذرماه 1353 خورشیدی است.

آقای هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و آقای خدابخش منیری به عنوان دومین مدیر از سال 1303 تا 10 سال آموزشگاه پسرانه مارکار را مدیریت نمود. اسفندیارمرادیان نیز که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است، بعد از فراغت از تحصیل، سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه و پرورشگاه را بعهده گرفت و اکنون این مدارس، جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشند.

پرورشگاه مارکار، اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته، امید است با همت هیات امنا و یاری انجمنها و سازمانهای زرتشتی دوباره به جایگاهی که در شان این مجموعه است باز گردد.

و سخن آخر اینکه، ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران، برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس، زمینها، موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمود و نشان می داد که شاگرد خوبی برای آن مدارس بوده . چون از روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده می رفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple

«میرزا سروش لهراسب» در سال ۱۲۸۳ خورشیدی در باغ جمشید آباد تهران زاده شد. مادرش گوهر خداداد زارع پارسی و پدرش تیرانداز مهربان لهراسب بود. میرزا سروش در سال ۱۳۱۶ خورشیدی با دختری از خانواده‌ای پارسی به نام پروین ازدواج کرد.

میرزا سروش آموزش‌های نخستین و دبیرستان را در مدرسه زرتشتیان، دارالفنون و در کالج آمریکاییان که اینک دبیرستان البرز است گذرانید و زبان انگلیسی را نیز تکمیل نمود. در همین زمان یعنی سال ۱۳۰۳ خورشیدی به خواهش ارباب کیخسرو شاهرخ برای مدیریت و سرپرستی دبستان دینیاری یزد روانه‌ی یزد شد.

وی پس از سه سال زندگی در یزد به تهران بازگشت و دوباره به دستور انجمن زرتشتیان وقت و ارباب کیخسرو شاهرخ رهسپار یزد شد تا مراکز بزرگ آموزشی و تربیتی مارکار یزد را به ‌وجود آورد.

 

میرزا سروش نظارت و سرپرستی چهارده دبستان‌های تابعه انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی و حتی ساختمان برخی از آنها را به دوش گرفت، وی که از روی راستی به فرهنگ این مرز و بوم خدمت کرده بود به دریافت دو مدال طلا از سوی «پشوتن دوسابایی مارکار» و دو مدال درجه یک علمی از دست وزرای وقت آموزش و پرورش نائل آمد. میرزا سروش نماینده تام الاختیار انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی در ایران بود.

آن روانشاد نظارت بر ساختمان «برج گاهنمای فردوسی شهر یزد» (برج ساعت)، هدیه پشوتن مارکار و نظارت در ساختمان و اداره «زایشگاه بهمن»، همچنین نظارت، سرپرستی و رسیدگی به مطب و داروخانه «سروش تاتا» را بر دوش داشت. میرزا سروش هموند شورای فرهنگی یزد، همچنین انجمن شهر شهرستان یزد بود. وی مدت چهار سال، افزون بر کارهای یادشده، در سمت مدیریت کارخانه «درخشان یزد» انجام وظیفه نمود و کارخانه را از ورشکستگی نجات داد. بر پا داشتن جشن‌ ها، تاسیسات و سفرهای پیش ‌آهنگی، کتابخانه، انجمن‌های ورزشی، سخنرانی‌های ماهیانه در موسسات مارکار، از نوآوری‌های وی بود. وجود مجتمع بزرگ دینی تربیتی و زیارتی مارکار در تهران نشانه‌ای از دور اندیشی و آینده‌نگری آن روانشاد بود. میرزا سروش در کارها و امور اجتماعی نیز حضور فعال داشت و سالیان پی‌ در پی عضویت انجمن زرتشتیان یزد و دبیری انجمن همگانی را که خود پایه گذار آن بود بر دوش داشت. وی نویسنده و شاعری چیره دست و توانا بود و همیشه این شعر را که سروده خود اوست زمزمه می‌کرد:

خدایا در خوراک و خواب و وستا / شتابم سوی تو دادار یکتا

و حاجتش برآورده شد و دیده شد که بیش از سه روز زمین گیر و بستری نشد. میرزا سروش در سال ‌های پایانی زندگانی پر سود خود یکه و تنها زندگی می‌کرد و در سال ۱۳۷۱ خورشیدی این شعرها را که نموداری از زندگی و پیری خود بود سرود:

مرا لرزد همی دست و سر و پا / نباشد هیچ عضوی پای برجا

منم هشتاد و هشت بس پیر و فرتوت / قدم اندر قدم نزدیک تابوت

او مثبت و سودمند زندگی کرد، خوشنام زیست. با ایجاد مدرسه ‌های بسیار و سرپرستی آنها با نادانی مبارزه کرد. فرهنگ یزد و زرتشتیان یزد را پربار ساخت و با دنیایی یادمان خوب در روز اشتاد ایزد و اردیبهشت ماه ۱۳۷۴ خورشیدی با کوله ‌باری از خوبی ‌ها و نیکی ‌ها و خدمت به جوانان و یتیمان به جاودانگی پیوست؛ و به راستی که وی سوشیانتی بود در زمانه خویش. نام نیکش جاوید و پاینده باد.

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple

به نام اهورا مزدا

هجدهم آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود ،پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود.تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران ودین زرتشت رادر کودکی از پدر ومادر آموخت، همراه با فرزندان  پارسیان دیگر علم آموخت در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پس از پايان تحصيلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.

 پارسیان كه از نابساماني، فشارهاي تعصب مذهبي، بي سوادي و فقر در جامعه زرتشتي آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند ویکی از کسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تابه وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند

پشوتن جی مارکار دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندني براي زرتشتيان انجام داد . باساختن دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306  اولین گام برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و  دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال 1313  باافتتاح  مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت مارکار با ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313 توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهان عموم،خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر وبی بضاعت با همه امکانات ،بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها براي زرتشتیان نيست، بلكه هزاران تن از هم‌ميهنان غير زرتشتي ما نيز ازدهش‌هاي اين بزرگوار بهره برده‌اند.

ساخت پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد،  بنگاه ورزشي پشوتن جي دوساباهي مارکاردر بمبئی ، اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و ، خريد و آبادسازي زمين ها در يزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد.

خیر اندیش كسی است كه علاوه بر بخشش به مستمندان ، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران كمك نماید . اكنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوند كه ترك وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً كمك یا احوالپرسی هم ندارند .

پشوتن جی مارکار مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و وبرسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش،به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود.چه در سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد.در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز،و به دیدار با شاه وقت ایران،محمدرضا شاه پهلوی مفتخر گردید...

سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست.روانش شاد وبهشت برین جایگاهش باد.

ميرزا سروش لهراسب سرپرستي اين مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت . پس از چندي طبق يك آيين نامه اجرايي وكالت تملك تمام مايملك و مووسسات ماركار به انجمن زرتشتيان تهران واگذار مي شود . ( اين آيين نامه با امضاي سروش لهراسب و به تاريخ 27 آذرماه 1353 خورشيدي است.

آموزشگاه پسرانه مارکاربا مدیریت آقایان هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و دومین مدیر آقای خدابخش منیری از سال 1303 به مدت 10 سال بودند.

اسفندیار مرادیان که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است و بعد از فراغت از تحصیل ،سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه  و پرورشگاه را بعهده گرفت... واکنون جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشد.

پرورشگاه ماركار كه اكنون پرديس دانش ماركار نام گرفته امید است با همت هيات امنا و ياري انجمنها و سازمانهاي زرتشتي دوباره به جايگاهي كه در شان اين مجموعه است باز گردد.

ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران  برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس ،زمینها،موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمود ونشان می دادند که شاگردان خوبی برای آن مدارس بوده اند.چون از روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده میرفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple
  پشوتن جي‌ ماركار چگونه مي‌زيست فرهنگ

 

روانشاد پشوتن جي ماركار يكي از بزرگاني است كه براي زرتشتيان ايران بسيار شناخته شده‌است و همكيشان ما احترام ويژه‌اي براي وي قايل هستند. اين مرد دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندني براي زرتشتيان انجام داد كه سود آن تنها براي اين گروه نيست، بلكه هزاران تن از هم‌ميهنان غير زرتشتي ما نيز در يزد از دهش‌هاي اين بزرگوار بهره برده‌اند.
در مطلبي كه در ادامه مي‌خوانيد، روانشاد رستم رستمي عصرآبادي خاطره‌اي از برخورد خود با اين بزرگوار نقل كرده‌است، كه خواندني و آموزنده است و نشان از بزرگ‌منشي ماركار دارد.
اين خاطره مربوط به زماني است كه آقاي رستمي عصرآبادي در هندوستان زندگي و كار كرده‌است و اين كشور هنوز در سلطه انگليسي‌ها به سر مي‌برده‌است. وي درباره چگونگي واقعه مي‌نويسد:
يك روز در خياباني به‌نام «گرانت رود» سوار ترن شهري شدم، توضيح اين‌كه در بمبئي ترن‌ها برقي بود و دو واگن به هم متصل بود با يك راننده و يك بليت فروش در هر واگن، كه ديگر آن ترن‌ها برچيده شده‌است. در خيابان كسي ديده نمي‌شد، همه‌جا خلوت بود. چون مابين هندو و مسلمان برادركشي رواج داشت و كسي جرات بيرون آمدن از خانه را نداشت. پارسيان و زرتشتيان از بركت راستي و درستي و مهرباني و خير و خيرات كه در حق همه روا مي‌داشتند، در صورت شناخته‌شدن در امان بودند. بنده هم با اطمينان به اين‌كه در امان هستم و مجبور دوندگي براي فراهم آوردن روزي بودم، با كلاه مخملي سياه كه ويژه ايرانيان زرتشتي بود به‌گونه‌اي كه در بالا اشاره شد به ترن برقي سوار شدم. اين را هم اضافه كنم براي حالت فوق‌العاده و نبودن مسافر ترن برقي سه ايستگاه از مبدا و چهار ايستگاه به سوي انتهاي خط كه (مژگاون) بود كوتاه كرده و نمي‌رفت.
داخل دو واگن برقي يك مسافر نشسته‌بود. بنده هم روي يكي از نيمكت‌ها نشستم و در انديشه فرو شدم كه اين پارسي پيرمرد چه كسي است كه از من بيچاره‌تراست و در اين اوضاع مرگ و كشتار از خانه بيرون آمده‌است. او كه عمري را پشت سر گذاشته آيا اندوخته‌اي ندارد كه در اين زمان ناامني در خانه بماند و جان خود را به خطر نيفاكند. در اين انديشه‌ها بودم كه ترن به آخر خط كوتاه شده خود، يعني (نورباغ) رسيد و پارسي پيرمرد پياده‌شد و به‌طرف (مژگاون) پياده به راه افتاد و راننده و بليت‌فروش ترن هم به فوريت مشغول برگرداندن قرقره برق و برگشت شدند. بنده هم كه پياده شده‌بودم و خيابان هم خلوت بود و كسي ديده نمي‌شد به تماشاي پيرمرد ايستادم و نه به حال خودم بلكه به حال او افسوس خوردم كه مجبور است پياده برود. از آنجايي كه معمولا زد و خوردها يكي دو ماهي ادامه مي‌يافت و كم‌كم وضع به حال عادي برمي‌گشت، ديگر اين اوضاع عادي شده‌بود. روزي به مغازه يكي از دوستان سر زدم كه ديدني و احوال‌پرسي كنم، وقتي كه بالا رفتم ديدم آن پارسي پيرمرد نزديك دخل پهلوي دوستم روي صندلي نشسته و مشغول گفت‌وگو است، من هم رفتم مغازه و روي صندلي نشستم.
از چهره دوستم پيدا بود كه تعجب كرده‌است، من هم متعجب كه اين پيرمرد پارسي چه گفت‌وگويي و چه كاري دارد كه مدتي بعد برخاست و رفت. بعد وقتي كه رفتم نزد دوستم و احوال‌پرسي كردم نتوانست تعجب خود را پنهان كند پرسيد آقايي كه اين‌جا نشسته بود نشناختي؟ گفتم نه، كي بود؟ يك بار ديگر هم او را در ترن ديده‌بودم در زمان جنگ خانگي بود؛ گفت آن آقا پشوتن ماركار بود.
حالتي عجيب پيدا كردم خدايا اين شخص اين‌گونه با تواضع و قناعت زندگي مي‌كند و تمام دارايي خود را براي بچه‌هاي بي‌سرپرست و دبستان‌ها و دبيرستان‌ها براي دانش‌آموزي ايران بخشيده و مي‌بخشد. همين دوبار بيشتر پشوتن ماركار نديده‌بودم و نديدم آن هم به‌صورت نا شناخته كه شانس يك روزبخير گفتن به آن فرشته را هم نداشتم. اين را هم اضافه كنم كه نويسنده در موسسات ماركار و دبيرستان ماركار درس نخوانده و تا آن زمان آشنايي زيادي نداشتم.
از آن روز موسسات ماركار در نظرم مانند زيارتگاه و نيايشگاه آمد و هر وقت نذري نيازي داشتم به آنجا حواله مي‌دادم و هنوز هم به انديشه خود معتقدم و بي‌اندازه افسوس مي‌خورم كه پس از سال‌هاي سال خدمت فرهنگي به اين مملكت و مردم بدون در نظر گرفتن دين و مذهب و رنگ و نژاد، افرادي پيدا مي‌شوند كه به فكر سوء‌استفاده يا دست‌درازي به املاك با تاسيسات آن هستند و يا استفاده‌اي كه بايد و شايد و خواسته آن روانشاد بود از آن نمي‌شود. از خداوند يكتا و بي‌همتا مي‌خواهم اگر كار نيكي از دستمان برنيايد، نيكي ديگران را ارج نهيم بر نيكان و وهان تمام جهان درود باد.

با سپاس ازhttp://www.t-z-a.org


ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد